۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

منجی

من با تمام قرون در جنگم
من از همه اعصار عقده ای دارم
و منتظرم
تا کسی ز بلندای کوه
یا از دریچه خورشید
به سوی من آید
و داد من از دورانها
بستاند
من
قرنها است دستهایم را خاک کرده ام
و منتظرم

۶ نظر:

نازنين گفت...

بهتر نيست اين همه عقده اي بازي در نياري وبجاي اينكه منتظر كسي باشي كه بياد يه كاري برات بكنه ، دستاتو از توخاك در بياريو تميز بشوريشون ويه مشت آب هم به صورتت بزني وبعد از عمري يه دست آستين درست وحسابي برا خودت بالا بزني؟ پيرشدي بخدا.

hossein گفت...

نازنین جونم من عاشق اون گوشی E5 و ریشای پروفسوریتم . بخورمت...

من گفت...

حق با آقا نازنینه
هیچ فروغی با هیچ دستی از هیچ خاکی به درد تو نخواهد خورد مگر عقده هارا بی خیال شوی

hossein گفت...

ای بسا تشنه نگاهی که شعر را بفهمد . حتا اندکی....

مریم گفت...

به این حرف خوب فکر کن:
خیلی کثیفی

سحر گفت...

این متن کاملا از یک ایرانی بر میاد
انتظار
برای یک منجی
بدون هیچ تلاش شخصی