۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

مرثیه ای برای عشق

شعری بنویسیم
و از عشق تمجید کنیم
روزهایمان را کادوپیچ کنیم
و کناری بگذاریم
تا وقتی عزراییل آمد
دو دستی تقدیمش کنیم

شعری بنویسیم
در باب ستایش معشوق
وقتی اینجا نیست
و دلت برایش تنگ شده
و او به فکر تو نیست
و دارد جایی برای خودش حال می کند

شعری بنویسیم
در مدح معشوق
و سختی دوری
و بدهیم دست معشوق
تا وقتی دوباره دست خودمان رسید
خواندنش درد کیف آلودی داشته باشد

شعری بنویسیم
در رثای عشق
وقتی سکه اش دو طرف دارد
که یک ورش
بوی نامردی می دهد

شعری بنویسیم
در مذمت معشوق
و آنقدر به او فحش بدهیم
تا دلمان خنک شود
و جا باز شود
برای کسی دیگر.

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

رباعی

از دستهای ما
گلی نخواهد رویید
چون قلب های ما
خاک حاصلخیزی ندارد .

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

غروب

در انحنای افق
صدا کشدار است
و در غروب
خطهای افقی دراز می شوند .
پیاله ها
پیاپی پر می شوند
و پای درختان غروب
همیشه از سرخی خورشید نمناک است
باد می وزد
و خطوط افقی را
در هم می ریزد
پیاده راه می روم
انتهای شب پیدا نیست
من
پیدا نیستم
و شب
روشن نیست
باد ،
شب را می آورد
لای درختان غروب
صدای هلهله می آید
و شب
برگ درختان را سیاه کرد
پیاده به خانه بر می گردم .