۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه

گفتگو

گفتی خودم
گفتم خودت
گفتی تو هم
گفتم خودت
فقط خودت
گفتی دستام

گفتم رها
گفتی دستات

گفتم به باد

گفتی چشام

گفتم دو نور

دو کاسه جام بلور
گفتی چشات

گفتم که کور
همیشه دنبال یه نور
گفتی لبام
گفتم شراب
دو جام قرمز ، می ناب

گفتی لبات
گفتم کویر
گلی که افتاده به زیر
گفتی دلم
گفتم نبند
زنجیر پاشو به یه بند

گفتی دلت
گفتم رهاست
ز دست این زنجیر و بند
گذشته از شبهای گند
نمیشه بستش به یه بند

۱۳۸۵ دی ۱۷, یکشنبه

بدون شرح



دو سیگار
دود می شدند
کنج تنهایی زیرسیگاری
پوست یکی
از شرم لبهایت
قرمز شده بود
و چشمهای تو
از دود
......
گفتم :« دودش توی چشم خودت می رود.»
گفتی :« چشمهایم برای تو »
اما چشمهای مرا
کسی دزدیده بود
.....
دو سیگار
دود می شدند
کنج تنهایی زیرسیگاری
پوست یکی
از وحشت دستان من
چروک شده بود
و قلب من
از تنهایی