۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

باز هم باران

باز باران...
با ترانه!!
زیر این سقف بلند
که افق گم شده است
و بجز خش خش صد چرخ و موتور
غیر از این نم نم بدچرخ اتول
نه صدایی . نه هوایی
ریزش باران هم ، بی ترانه شده است.
حیف . این نم نم و آن خش خش
قابل کشتن نیست
شیشه پنجره از دود و غبار
قابل شستن نیست
نه به باران نه به باد
"شیشه پنجره را باران شست؟"
نه پسر جان .
 شیشه پنجره را مادر شست.
باز آسفالت خیابان خیس است
وای...
 باز هم باران
باز هم قطره سیاهی از آب
حل شده دود و کثافت در آن
باز هم باران
چتر من اینک کو
زیر باران باید
چتر را راه انداخت...
باز هم باران
آسمان تف انداخت...

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

خزان

دستهای تو
برگهای درخت
پاییز
همه را با خود برد
********
کدام خزان
کدام باد
 دستهای تو را
 از شانه های تکیده من
فروانداخت
بهار که بیاید
دستهای تو
 بر قله کدام شانه
 جوانه می زند؟