۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

عیدانه

گاهی سالها می گذرند بی آنکه حتی نشانی از خودشان بجا بگذارند .
حالا یکسال بیشتر از پست قبلی گذشته . اینجا فیلتر شده است و کار و کاسبی وبلاگها از رونق افتاده . چارتایی هم که می نویسند از قید بلاگر و بلاگ اسکای رهیده اند و دامنه مستقل دارند . هر چه هست این روزها زمان فیسبوک است و وبلاگها بیشتر خاک می خورند .
من که کنه نوشتن بودم حالا مدتها است دفتر دستنویسم هم دستخطی ندیده است .
چه سالهایی که می گذرد و چه روانهایی که دگرگون می شوند بی آنکه کسی حس کند . فقط گاهی باید غریبانه نگاه کرد به آینه و فکر کرد این تصویر کجای روزگار شکل گرفت.
سال 1390 گذشت . مثل همه بادهای تندی که می گذرند . مثل همه بادهایی که ازشان نفرت دارم . سال 1390 هم گذشت . مثل همه سالهای قبلش . اما سالی نبود که باید باشد . یا شاید من فکر می کردم باید سالی باشد که شکل دیگری باشد . اما نبود .
دلم برای این وبلاگ تنگ شده بود . زمانی چقدر می نشستم به بالا و پایینش می رسیدم . قالبش چطور باشد . رنگش . فونتش. حالا یکسال می گذرد و دستم نمی رود که بیایم دو خط بنویسم . شعرهایم را زیر لب زمزمه می کنم و بعد فراموش می کنم . نه حوصله نوشتن دارم و نه کسی را که بخواندشان . اصلا چه لزومی دارد . این همه شعر که از صبح تا شب می نویسند . زمانی فکر می کردم خیلی چیزهایم را کسی بخواند . اما نخواند .
بیست و هفتم اسفند سال 1390 است . تمام شد. مگر فرقی هم می کند ؟ عید هم یک روز مثل همه روزهای دیگر .
فقط بعضی روزها احساس می کنم که قرار نیست هیچ چیز خوبی اتفاق بیافتد .

هیچ نظری موجود نیست: