۱۳۸۶ اسفند ۲۸, سه‌شنبه

ماهی

نشسته بود لب حوض و با دستش موجهای کوچک درست می کرد و رهایشان می کرد تا دیواره حوض .ته حوض لجن داشت و ماهی قرمز که دو سه تایی می شدند .
گفت : " بگیریمشان برای سر سفره هفت سین "
گفت : " ماهی که سین ندارد "
گفت : شگون داره
گفت : شگون ؟ این ماهی ها فقط پولک دارند
گفت: اذیت نکن . قشنگه . دوست دارم
گفت : اما فکر نکنم ماهی ها با تو هم نظر باشند
گفت : اونا ماهی های منند.
گفت : ماهی ها مالکیت خصوصی سرشان نمی شود
گفت : پس برایشان فرقی نمی کند توی حوض باشند یا تنگ
گفت : فرق می کند . تنگ تَنگ است برایشان
گفت : ماهی که تنگی و گشادی حالیش نمی شود
گفت : می شود .
گفت : از کجا می دانی ؟
گفت : ماهی های تنگی خیلی زود می میرند.

هیچ نظری موجود نیست: