-رفتم دوچرخه سواري كنار رودخانه . كيف داشت . دوچرخه ام خراب شد . حالم گرفته شد و دستهايم روغني
- هفتم مهر گذشت . خيلي اين روز را دوست دارم . نه بخاطر اينكه زاده اين روزم . 7/7 اساسا تاريخ زيبايي است . دلم براي مادربزرگم تنگ شده . هميشه تولد نوه هايش را به ياد داشت . هديه هايش را هنوز دارم . مخصوصا آن قران جيبي را خيلي دوست دارم . مادر بزرگ، امسال هم تولدم يادت بود؟ هديه چي بهم مي دي؟
- چشمها را مي بندم
گاهي
كه حافظ
از دستم سير مي شود
مي نشينم
و پشت پلكهاي بسته ام
نقاشي مي كشم
تا باران بيايد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر