۱۳۸۴ مهر ۱۸, دوشنبه

رویا

تا که می بندم چشم
چشم تو پیش من است
صورتت در نظرم
پیکرت پیش من است
و چو بگشایم چشم
نه چراغی پیداست
نه دو چشمت پیداست
و نه صبح
از دل پنجره می تابد
کاشکی می شد همه وقت
چشمها را می بستم
تا تو پیشم باشی

هیچ نظری موجود نیست: