۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

باز هم باران

باز باران...
با ترانه!!
زیر این سقف بلند
که افق گم شده است
و بجز خش خش صد چرخ و موتور
غیر از این نم نم بدچرخ اتول
نه صدایی . نه هوایی
ریزش باران هم ، بی ترانه شده است.
حیف . این نم نم و آن خش خش
قابل کشتن نیست
شیشه پنجره از دود و غبار
قابل شستن نیست
نه به باران نه به باد
"شیشه پنجره را باران شست؟"
نه پسر جان .
 شیشه پنجره را مادر شست.
باز آسفالت خیابان خیس است
وای...
 باز هم باران
باز هم قطره سیاهی از آب
حل شده دود و کثافت در آن
باز هم باران
چتر من اینک کو
زیر باران باید
چتر را راه انداخت...
باز هم باران
آسمان تف انداخت...

هیچ نظری موجود نیست: