
دو سیگار
دود می شدند
کنج تنهایی زیرسیگاری
پوست یکی
از شرم لبهایت
قرمز شده بود
و چشمهای تو
از دود
......
گفتم :« دودش توی چشم خودت می رود.»
گفتی :« چشمهایم برای تو »
اما چشمهای مرا
کسی دزدیده بود
.....
دو سیگار
دود می شدند
کنج تنهایی زیرسیگاری
پوست یکی
از وحشت دستان من
چروک شده بود
و قلب من
از تنهایی
دود می شدند
کنج تنهایی زیرسیگاری
پوست یکی
از شرم لبهایت
قرمز شده بود
و چشمهای تو
از دود
......
گفتم :« دودش توی چشم خودت می رود.»
گفتی :« چشمهایم برای تو »
اما چشمهای مرا
کسی دزدیده بود
.....
دو سیگار
دود می شدند
کنج تنهایی زیرسیگاری
پوست یکی
از وحشت دستان من
چروک شده بود
و قلب من
از تنهایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر